اول اردیبهشت ماه جلالی روز گرامیداشت استاد سخن ـسعدی شیرازی ـ

 

اول اردیبهشت جلالی نامی پرشکوه را فرایاد می آورد؛ نامی که قرن هاست شکوه فرهنگ، ادب و هنر ایرانی را فریاد می زند و جهانیان نام او را به عظمت یاد می کنند و می ستایند. گلستان و بوستان او چونان شاهنامه، چه در گذشته و چه امروز نقل مکتب خانه ها و مدارس بوده و هست. در این چند سالی که نام او زینت بخش تقویم های ما شده است، چند بزرگداشت و همایش در گوشه و کنار کشور و البته فقط در دانشگاه ها برگزار می شود و توده مردم هنوز از برگزاری بزرگداشت ها بی بهره اند و این نکته ای است که هنوز سر و سامانی نیافته است.

  گفتگو با استاد شجریان به مناسبت بزرگداشت سعدی

استاد آواز ایران با بیان اینکه "من با سعدی زندگی کرده‌ام" گفت: خواننده در وهله اول باید معنای شعر را خوب بداند و برای دانستن معنا باید موسیقی معنا را خوب بداند.
به گزارش خبرنگار مهر، روز گذشته و در فاصله میان برنامه‌های صبح و بعد از ظهر همایش "سعدی در غزل" بخشی از فیلم ضبط شده گفتگوی منتشرنشده تعدادی از سعدی‌پژوهان با استاد محمدرضا شجریان پخش شد که مورد توجه حاضران در همایش قرار گرفت.

این گفتگو در قالب میزگردی خصوصی تحت عنوان "موسیقی در غزل سعدی" و با حضور محمدرضا شجریان، ضیاء موحد، حسین معصومی همدانی، محمدجواد غلامرضا کاشی و محسن گودرزی اواخر سال 88 در شهر کتاب مرکزی برگزار شد.

در این میزگرد استاد آواز ایران به سابقه خواندن غزل‌های سعدی توسط آوازه‌خوانان ایرانی اشاره کرد و گفت: بسیار قبلتر از تاج اصفهانی و غلامحسین بنان، خوانندگانی بوده‌اند که غزل‌هایی از سعدی را به آواز خوانده‌اند اما برنامه‌ها و اجراها و صفحه‌های موسیقی که از آنها موجود است به قدری کم و اندک است که نمی‌توان درباره آنها قضاوت درستی کرد.

خوانندگان متاخر کمتر از حافظ و سعدی شعر خوانده‌اند

وی افزود: اساساً هم آنها از سعدی زیاد نخوانده‌اند مگر تک‌بیت‌ها یا دوبیتی‌هایی اما کسی مانند تاج اصفهانی بسیار زیاد از سعدی می‌خواند و من به شخصه بیشتر از همه کارهای او را دیده‌ام. البته بنان، فاخته‌ای، محمودی، خوانساری، شهیدی و گلپایگانی هم گهگاه از سعدی خوانده‌اند اما متاخرین کمتر به حافظ و سعدی پرداخته‌اند و بیشتر به دنبال غزل‌هایی بوده‌اند که مردم بیشتر می‌شنیدند.

شجریان درباره شعرهایی هم که خودش از سعدی به آواز خوانده است، گفت: من با سعدی زندگی کرده‌ام. بعد از او هم به ترتیب بیشتر از حافظ، عطار و مولانا خوانده‌ام.

در ادامه ضیاء موحد درباره غزل و ردیف‌خوانی در موسیقی ایرانی سخن گفت و با بیان اینکه ردیف‌خوانی مهمترین و در عین حال دشوارترین بخش موسیقی ماست، یادآور شد: اصولاً در ایران تصنیف‌خوانی در درجه دوم و سوم است اما ردیف‌خوانی با غزل‌خواندن گره خورده است.

وی دلیل اینکه خوانندگان قدیمی بیشتر شعرهای سعدی را برای خواندن انتخاب کرده‌اند در عاشقانه بودن آنها و در عین حال سهل‌الهضم‌تر بودنشان دانست و با بیان اینکه "شجریان غزل‌های زیادی را از حافظ خوانده است، با ذکر مثالی از او پرسید: واقعاً شما چگونه توانستید غزل دشوار "مرا چشمی است خون‌افشان ز دست آن کمان ابرو ..." را به آوار بخوانید؟!

شجریان نیز پاسخ داد: این غزل را برای فیلم "دلشدگان" خواندم و مخصوصاً هم آن را انتخاب کردم. البته قبول دارم که سعدی روانترین غزل‌ها را گفته است و خواندن آنها بسیار راحت است و خواننده خیلی با آنها مشکل ندارد و مثل شعر حافظ نیست که خواننده باید بگردد و بداند چه چیزی را انتخاب می‌کند.

وی اضافه کرد: خواننده در وهله اول باید معنای شعر را خوب بداند و برای دانستن معنا باید موسیقی معنا را خوب بداند و سیلاب‌ها را درست بخواند و اگر کمی اشتباه کند و آن سیلاب‌ها را پس و پیش بخواند، شیرازه کار از دست خارج می‌شود. پس خواننده باید شعر را بشناسد تا بتواند موسیقی شعر را بیان کند.

در ادامه از استاد آواز ایران سوال شد که کدام غزل سعدی را برای خواندن بر دیگری ترجیح می‌دهد؟ که شجریان در پاسخ گفت: هر چند وقت یکبار ممکن است یکی از کارها برایم دلنشین‌تر باشد اما فکر می‌کنم غزل "بگذار تا مقابل روی تو بگذریم ..." را که در سال 61 با آقای موسوی (نوازنده نی) اجرا کردیم، جالب باشد و اصولاً یکی از کارهای خوب همین "نوا" (آلبوم مربوط به این غزل) است.

در پایان این میزگرد غزل مذکور با صدای محمدرضا شجریان در سالن محل برگزاری همایش "سعدی در غزل" طنین‌انداز شد که با استقبال حاضران روبرو شد. همچنین در این مراسم بخش‌هایی از کنسرت "غوغای عشقبازان" که شجریان به همراه گروه موسیقی خودش در بزرگداشت سعدی اجرا کرده بود و نیز آواز غزل سعدی با مطلع "به جهان خرم آز آنم که جهان خرم از اوست ..." توسط استاد شهرام ناظری پخش شد.

 

هنر سعدی استفاده از زبان گفتار مردم است.

یکم اردی بهشت ماه ، به نقل از روزنامه خراسان ـ امروز قرار است در شیراز از «غزل» سعدی سخن بگویند و این بهانه ای شد تا ما هم با دکتر محمود فتوحی، استاد دانشگاه مشهد از «غزل» بگوییم. دکتر فتوحی که بسیار وسواس داشت تا مبادا حرف های تکراری از سعدی زده شود، از پژوهش جدید خود گفت که از قضا به ویژگی های زبانی او در غزل اشاره دارد.

دکتر فتوحی از نقطه غافلگیرکننده ای آغاز کرد و گفت: آیا باورتان می شود سعدی در شعرش استعاره مخصوص به خود ندارد؟ و این آغاز گفت وگوی ما شد تا بپرسیم، سعدی بیش از هر چیز به عنوان آموزگار اخلاق شهرت دارد و کمتر از زبان او که به زبان معیار تعبیر می شود سخن گفته شده است، از این رو بحث را از همین جا شروع کنیم که این ویژگی های منحصر به فرد زبانی سعدی در کنار مباحث اخلاقی او چیست؟

همه می دانند آموزه های زیادی در شعر و کلام سعدی وجود دارد که من از آن به عنوان «حکمت جهانی» یاد می کنم که متعلق به تمامی بشریت است و این آموزه های اخلاقی باعث شده است نام سعدی در شمار آموزگاران اخلاق قرار بگیرد، بد نیست همین جا به نکته جالبی اشاره کنم و آن این که یک زمانی دکتر حسین علی محفوظ که در دانشگاه تهران دانشجو بود، رساله ای نوشت و در آن مدعی شد بسیاری از حرف ها و آموزه های اخلاقی سعدی که در بین مردم زبانزد است، متعلق به «متنبی» است. این نوشته با واکنش تند ایرانیان روبه رو شد و از جمله دکتر مهدی محقق مقاله ای نوشت و ثابت کرد که بسیاری از آموزه های اشعار متنبی ریشه در کتاب های ایران پیش از اسلام دارد و نتیجه گرفت که این ها حکمت های عام انسانی و جهانی است.البته باید پذیرفت که اگرچه در آثار قبل از سعدی مثل کلیله و دمنه، شاهنامه و حتی آثار نظامی تعالیم اخلاقی دیده می شود اما در سعدی به گونه دیگری است و همین تفاوت باعث شده، کلام سعدی در زبان مردم جاری شود. از قدیم اصطلاحی را درباره سعدی به کار می برند که هنوز هم خیلی ها بر این اعتقادند و آن «سهل و ممتنع» بودن کلام سعدی است. یعنی ظاهری ساده دارد اما نمی توان به سادگی مانند آن را گفت.

اگر ممکن است از همین منظر «سهل و ممتنع» بودن کلام سعدی، البته در غزل های او نکاتی بیان کنید.

بله، من هم موافقم. ببینید امروزه در مباحث نقد ادبی درباره نحو کلام زیاد صحبت می شود. نحو در واقع ترتیب و سازمان دهی کلمات در جمله است. ژولیا کریستوا جمله ای دارد و می گوید: «نحو منظم محصول ذهن منظم است.» یعنی اگر کسی کلامش نظمی ندارد و مشوش است، نتیجه تشویش و پریشیدگی ذهن اوست. نحو سعدی به این گونه است که علاوه بر داشتن بلاغتی خاص و ویژه، خواننده را هم در متن سهیم می کند. شاید بتوان گفت، سعدی از معدود شاعرانی است که شعرش علاوه بر این که زیباست، بسیار موثر هم هست. من روی نکته تاثیر تاکید می کنم که بخشی از آن از ساز و کار نحوی کلام این شاعر برمی خیزد. در شعری می گوید: اول منم که در همه عالم نیامده است/زیباتر از تو در نظرم هیچ منظری.اگر بخواهیم این بیت را به نظم زبان معیار برگردانیم، تمام بیت به هم می ریزد. شاعر در این بیت می خواهد تاکید کند که «من اولم» و از این طریق رتبه والای خود را بیان می کند در ضمن برای «یار» هم جایگاه خاصی قائل است و معتقد است هیچ منظری مانند او نیست ولی او را آخر کلام قرار می دهد. ظرافت کار اینجاست که نحویون می گویند اگر بخشی از کلام تقدم پیدا کرد، رتبه آن هم بالا می رود. اما با وجودی که سعدی برای یار خود اعتباری والا قائل است و به اعتبار او اول است اما «یار» را در آخر قرار می دهد. این جا یک تعلیق نحوی ایجاد کرده است. این بازی های نحوی سعدی تاثیر خاصی در خواننده می گذارد.

و یا این که برخی از اشعار سعدی چنان روان است که می توان به صورت جمله نوشت هر چند در وزن عروضی قرار می گیرد. مثلا وقتی می گوید: نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد/قصه دل می نویسد، حاجت گفتار نیست

در این جا نصف جمله در مصرع دوم است ولی این تداوم یک جمله را تداعی می کند که می شود به صورت نثر خواند.

یا مثلا: به سرو گفت یکی میوه ای نمی آری

جواب داد که آزادگان تهیدست اند

به نوعی شعر نو است و می شود پلکانی نوشت.

دقیقا همین طور است. شما اگر پلکانی بنویسید، کاملا معیارهای شعر نو را دارد.

شبیه کاری که کیارستمی انجام داد درباره حافظ و سعدی.

بله، این کار را دیده ام. حتی من می خواهم فراتر از این بروم و بگویم، توانایی هایی در غزل سعدی هست که در شعر امروز کمتر می بینیم. در حالی که شاعران امروز اساسا در برابر زبان صف کشیده اند که نوعی ساختارشکنی نخبه گرایانه و آوانگاردیسم است و من آن را نوعی تیغ کشیدن به روی زبان می دانم، اما سعدی در درون زبان این مهارت را اجرا می کند.خیلی سخت و دشوار است که شما با همان عناصر و سازه های زبانی که مردم به کار می برند حرف بزنی ولی بهتر از آن ها بگویی و بنویسی. از این رو کلام سعدی سهل و ممتنع است؛ سهل است چرا که سخن مردم است اما ممتنع است چون نمی توان مانند آن را گفت.شما به این بیت و جمله معترضه آن نگاه کنید که چقدر خوب در بیت نشسته است:قسم به جان تو- گفتن طریق عزت نیست/به خاک پای تو- و آن هم عظیم سوگند است/که با شکستن پیمان و برگرفتن دل/هنوز دیده به دیدارت آرزومند است.اگر امروز این غزل ها را با همین شیوه نویسه شناسی شعر نو بنویسید، می توانید به بلاغت آن پی ببرید. اتفاقا یونانیان هم در صناعات ادبی به این نکته توجه داشتند، چون یونانیان برخلاف ما که صناعات لفظی و معنوی داریم، صناعات دستوری داشتند و معتقد بودند اگر جمله معترضه ای در جمله به خوبی جا خوش کند، آن را در شمار صناعات ادبی می آورند.یا می گوید:زین در کجا رویم که ما را به خاک او/او را به خون ما- که بریزد- حوالت است

از این گونه جملات معترضه زیاد دارد اما معمولا به چشم نمی آید.یک جمله ای سعدی در باب همین نظم سخن دارد و می گوید: رها نمی کند این نظم چون زره در هم/که خصم تیغ تعنت برآورد زنیام.یعنی می خواهد بگوید نظم من که مثل یک زره تو در تو و منسجم است، موجب ملامت و عیب جویی دشمن شده است.

این نکات نشان می دهد که جوانان و نوگرایان چون با این دقت به شعر سعدی نگاه نمی کنند تا به زبان آوری آن پی ببرند، به نوعی خودشان را از پشتوانه عظیم ادبی محروم می کنند.

این بازی های زبانی و نحوی آن چنان زیاد است که ساعت ها می توان درباره آن سخن گفت و واقعا مهم است که بدون استفاده از استعاره و صناعات معنوی مثل پارادوکس که به قول امروزی ها برای تزیین کلام هم نیست ، بتوانی این قدر موثر و زیبا حرف بزنی. این نوعی «نبوغ زبانی» است. البته تعبیر «نبوغ زبانی» تعبیر من نیست و یعنی کسانی که توانایی دارند با زبان مردم اما موثر حرف بزنند. یعنی همان چیزی که نه تنها شاعران به آن نیاز دارند که سیاست مداران و حاکمان بیشتر به آن نیازمندند. مثلا سعدی می گوید: حسن تو نادر است در این عهد و شعر من/من چشم بر تو و همگان گوش بر من اند.در این جا هم حسن یار و شعر خودش هر دو را نادر می داند. درست مثل همان بیت که گفت: «من اولم...» یعنی باز هم خودش را در کنار یار مطرح می کند.

کم کم دارد باورم می شود هم سعدی رندتر از حافظ بوده و هم برای حافظ خیلی سخت و دشوار بوده که پس از سعدی بتواند نام و آوازه ای در خور و شایسته پیدا کند.

ببینید «هنر» اتفاقی است که فقط یک بار می افتد. اگر بنا بود حافظ همان راهی را می رفت که سعدی رفت، جایی پیدا نمی کرد. چنان که در قرن نهم افراد زیادی به شیوه حافظ شعر گفتند ولی نامی از آن ها نیست.

به ویژه که سعدی خودش هم می گوید: «حد همین است سخندانی و زیبایی را» با این اقتدار، اهمیت ظهور حافظ بیشتر نمایان می شود.

بله، بگذارید نمونه های دیگری از هنر سعدی بیاورم. در بیتی که ۱۷ کلمه دارد، چند کلمه تکرار می شود بدون این که این تکرار محسوس باشد:

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا/چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است.و یا:نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت/نظری که سر نبازی زسر نظر نباشد

و یا:با صاحب شمشیر مبادت سر و کاری / الا به سر خویشتن ات کار نباشد .می بینید که در این جا با یک ترکیب، تعبیر کنایی می سازد. نکته مهم این است که در تمام این ترکیبات مثل سر و کار داشتن، دست دادن چیزی و... تعابیر فعلی اما کنایی اند.

این ظرافت ها البته ممکن است از سوی منتقدان به الزام شاعر به صناعات ادبی تعبیر شود...

ممکن است چنین به نظر آید ولی پنهان است و چون طبیعی اجرا می شود، التزامی در آن نمی بینید. مهم این است که مبدا و سرچشمه این تعابیر کنایی، زبان عامیانه و زبان گفتار است.

شعر گفتاری که علی صالحی مطرح کرده از همین سیاق است.

تعبیر شعر گفتار که امثال علی صالحی مطرح کردند، در برابر زبان شعر است. چون زبان شعر را مخصوص شعر می دانند که ساختارهای زبانی چه در حوزه واژه ها و چه در حوزه نحو و تعابیر زبانی ویژه شعر دارد. این ها می خواهند در برابر این جریان باشند.

اگر بپذیریم که سعدی یک نظریه پرداز ادبی هم هست، آیا سعدی غزلیات همان سعدی گلستان و بوستان است؟

نه، نحو سعدی در گلستان یک نحو کاملا منشیانه است و ساختاری کاملا ادبی و نزدیک به دبیری دارد ولی در غزل نحو به زبان گفتار نزدیک است که تاثیرپذیری را به دنبال دارد. من در ابتدای بحث بر عنصر «تاثیر» تاکید کردم چون معتقدم صناعات ادبی و بازی های کاریکلماتوری یک نوع زیبایی و آشنایی زدایی ایجاد می کند که به قول ارسطو بخشی از آن بر دوش تناسب و هارمونی است که در کلام سعدی هم هست اما سخن سعدی علاوه بر این «تاثیر» هم دارد.بنابراین آن چه در شعر سعدی به ویژه غزل او دیده می شود خیلی فراتر از آ ن است که بخواهیم آن را تصنع بنامیم. شما می دانید که مبنای تصنع بر قاعده افزایی است اما کار سعدی مبتنی بر حذف است و خواننده را در ادامه شعر سهیم می کند. عنصر حذف در کار سعدی به نحوی اجرا می شود که بخش حذف شده را خواننده باید بسازد. یعنی شاعر، خواننده را هم در فرآیند شعری سهیم می کند مثلا:الا کسی که ذوق سماعش چو من بود/داند که نعره از سر ذوقی همی زنم

که «الا» چنان نشسته است که می بینیم کلمه یا عبارتی قبل از آن حذف شده و خواننده باید کامل کند و این اقتصاد زبانی در شعر سعدی کاملا دیده می شود.و یا:سعدی به پاک بازی و رندی مثل نشد/تنها در این مدینه که در هر مدینه ای.که «مثل شد» از آخر افتاده است. حتی جمله های بی فعل زیاد داریم .اینها نشان می دهد که سعدی سوار بر کلام است.

با این نگاه نوگرایانه که می توان در غزل سعدی جست وجو کرد، آیا غزل معاصر هم به این ویژگی های نحوی زبان نزدیک شده است.

با این توصیف شاید بتوان در کارهای زنده یاد قیصر امین پور، این ویژگی ها را پیدا کرد. اگر شما به حافظه شعری امروز مردم مراجعه کنید، بیشترین شعری که در میان توده مردم و نسل امروز و حتی به صورت ترانه خوانده می شود، شعر «قیصر» است.به این ابیات نگاه کنید:این دردها به درد دل من نمی خورند/این حرف ها به درد سرودن نمی خورند

اینها همان تعابیر زبانی مردمی است که وارد شعر می شود و یا:گر من به شوق دیدنت از خویش می روم/از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

همان تناظر نحوی که در سعدی وجود داشت در این شعر امین پور هم دیده می شود. این گونه بازی های نحوی که در مخاطب هم نوعی تکانه زبانی ایجاد می کند در کار قیصر زیاد است:باید به جای شاید و آیا بیاورم/فکری به حال گرچه و اما کنم ولی...

شما در میان معاصران و هم دوره های قیصر وقتی مطالعه می کنید چنین ویژگی را کمتر می یابید. به همین دلیل برخی منتقدان معتقدند قیصر رفتاری متفاوت با زبان دارد. این تفاوت همان است که قبلا در قرن هفتم توسط سعدی انجام شده بود: من سرم نمی شود ولی.../ راستی/ دلم که می شود.و یا: زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم

در واقع امثال سعدی و امین پور برخلاف برخی اشعار نخبه گرایانه که به رمز رو می آورند، ساده و قابل دریافت است. این ها در زمره سبک طبیعی قرار می گیرند که چند معنایی نیست. شما در شعر سعدی رمز نمی بینید و پوست کنده ترین اشعار را در غزل های سعدی می بینید. اساسا زبان سعدی زبان استعاره نیست. زبان شناسان زبان را به دو بخش تقسیم می کنند:  زبان مجاورت و زبان شباهت که در شباهت آن چه می گویید براساس مشابهات شما را هدایت می کند که شعر اساسش بر شباهت است ولی در زبان مجاورت که رمان این چنین است و شعر سعدی هم این گونه است تداعی مجاورت و واقعیت دیده می شود. زبان سعدی مجاز نیست، کنایی نزدیک به مجاورت است. ضمن این که اگر بخواهیم از منظر فرمالیسمی به غزل سعدی هم نگاه کنیم، دست خالی برمی گردیم چون کلام سعدی بر صدق استوار است و آن چه می گوید بی پرده، شفاف و صادقانه است به همین دلیل اهل پوشیده گویی نیست و اگر می خواهیم کلام پوشیده و همراه با رمز و راز و چند پهلو بخوانیم و بشنویم باید به سراغ شاعر دیگری برویم. سعدی ساختارشکن نیست و دقیقا مطابق با ساختارهای زبانی و رایج شعر می گوید، اما در عین حال «ادبیت» خودش را دارد.

در بحث اخلاق در ابتدای گفت وگویمان اشاره کردید که «اخلاق» در  آثار دیگران قبل از سعدی مثل کلیله، شاهنامه، آثار نظامی و غیره هم وجود داشت و از این منظر سعدی را باید در کنار دیگران قرار داد اما به نظر من شما در شاهنامه جدای از بعد اخلاقی با یک حماسه روبه رو هستید، در نظامی با قصه گویی و نگاه عاشقانه ای که او دارد ولی سعدی گویا تعمد دارد که بر منبر اخلاق بنشیند و فریاد بزند که آموزگار اخلاق است...

بله اما اگر حتی با افراد دیگری مثل احمد جام و خواجه عبدا...انصاری مقایسه کنیم باز هم تفاوت کلام و شعر سعدی را در تعالیم اخلاقی می بینیم. شاید این نکته مهم در آثار سعدی را نباید نادیده گرفت که سعدی بر مبنای تجربه حرف می زند. او  آنچه را می گوید در جامعه اتفاق افتاده است. بنابراین آموزه های اخلاقی سعدی به «بازنمایی» و «بازآفرینی» واقعیت نزدیک است به همین دلیل تاثیر بیشتری دارد.

به عنوان پرسش پایانی بد نیست سری هم به گلستان و نثر او بزنیم، به نظر می رسد برخلاف «غزل» او بنا بر آن چه اشاره کردید که نوعی نگاه نوگرایانه و باز است در حکایات سعدی و نثر گلستان شما یک داستانکی می خوانید که اوج و فرود مشخصی دارد و نتیجه قطعی می گیرد و هیچ پایان بازی نمی بینید که مثل «غزل» مخاطب را در اثر و متن شریک کند. چرا این هنرمندی او در «غزل» به نثر او نرسیده و یا اساسا پرسش من باید تغییر کند.

به چند دلیل گلستان کمتر پا به پای تغییرات زمان پیش رفته بود. می دانید در فصل هایی از تاریخ ایران نمونه هایی از گلستان در کتاب های درسی بود ولی در دوران مشروطیت که تغییرات حاد اجتماعی شکل گرفت مخالفت های افرادی مثل تقی رفعت و دیگران که با سعدی درگیر شدند، باعث شد آثار او از کتاب های درسی حذف شود. این ماجرا برمی گردد به این که اساسا فرم سعدی در گلستان سنتی است. دلایل دیگری هم دارد از جمله این که نظام های نشانه شناختی که در گلستان است امروز تغییر یافته است. زبان امروز خیلی از تعابیر، اشیاء، سنت ها و ساختارهای قدیم را نمی شناسد، بنابراین خواننده با کلام ارتباط برقرار نمی کند. نکته دیگر این که نوع گزینه های اخلاقی سعدی، سنتی است. مثلا شما بحث «خاموشی» را نگاه کنید. در شرایط زمانه ما که می گویند از ۱۰ تومان، ۹ تومان را صرف تبلیغات کنید، «خاموشی» مصداق پیدا نمی کند و یا می بینید رسانه ها مدام حرف می زنند و به اظهارنظر می پردازند ولی در قدیم «خاموشی» توصیه می شد و یا بحث «قناعت» را نمی توان مثل گذشته عمل کرد. شما اگر بخواهید «قناعت» را برای کارخانه های تولیدی تعریف کنید، موجب ورشکستگی آن ها می شود و یا آداب تعلیم و تربیت امروز نهادینه شده است و به فرزندانمان نمره انضباط می دهند.

در زبان آوری چطور؟

ببینید موضوع این است که سعدی در «گلستان» اجتماعی نویس است و چنان که گفته اند قوانین جامعه شناختی بر سه محور استوار است: زمان، مکان و علیت. وقتی نویسنده ما جامعه نویس می شود به زمان و مکان و علیت مقید می شود، از «ادبیت» کلام می کاهد، شما اگر به رمان های اولیه ایران نگاه کنید می بینید بیشتر از این که بحث ادبی باشد تاریخی است. به همین دلیل کلیت فرم در «گلستان» به آموزه های اخلاقی اشاره دارد و می دانید که تخیل عمر بیشتری از واقعیت دارد و «گلستان» بیشتر مبتنی بر واقعیت است.

 

نام هیچ شاعری پیش از سعدی در شیراز ثبت نشده است.

علیرضاحیدری روزنامه خراسان- «سعدی آخرالزمان» عنوان همایشی بود که در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. در این مراسم دکتر محمد جعفر یاحقی، سخنرانی خود را با عنوان «سعدی آخرالزمان» ارائه کرد و با اشاره به این بیت سعدی که می گوید:«هرکس به زمان خویشتن بود /من سعدی آخرالزمانم» گفت: سعدی شاعر همیشه است ، 1شاعری برای تمام نسل ها و همه مکان ها.چرا که این شاعر از اجتماعی ترین شاعران ایرانی است. این استاد دانشگاه با اشاره به این که پیش از سعدی نام هیچ شاعری در شیراز ثبت نشده است، افزود: سعدی نخستین شاعر شیراز است که با سرودن«بوستان» نام و آوازه ای تمام یافت و چون در ضمیر فرهنگی انسان ها راه پیدا کرده ، تاثیر فرازمانی و فرامکانی یافته است . وی با تاکید بر این نکته که سعدی معدل فرهنگ ایران است که راه اعتدال را نشان می دهد گفت: شاعر در گلستان تجربیات خود را بیان می کند و حتی سرزمین هایی را که سفر نکرده است، آن چنان دقیق بیان می کند که خواننده تصور می کند سعدی آن جا را دیده است.

در ادامه این همایش دکتر اختیاری در مقاله ای از نصایح و پندهای گلستان و پیوند آن با جامعه عصر سعدی سخن گفت. به گفته وی گلستان ، متنی اخلاقی است که جامعه زمان خود را به تهذیب نفس و رعایت اصول اخلاقی رهنمون می شود. دکتر اختیاری با اشاره به دیگر آثاری که با موضوع اخلاقی قبل و بعد از سعدی نوشته شده است، افزود: خواجه نصیرالدین توسی با نوشتن«اخلاق ناصری» آن هم در عصر سعدی از منظر نظری مسائل اخلاقی را بیان کرده است و با توجه به این که «اخلاق ناصری» در دوره سعدی جزو کتاب های درسی بوده است، سعدی هم به آن توجه داشته و در تنظیم «گلستان» به این اثر خواجه عنایت داشته است.شهرزاد حسامی دیگر سخنران این مراسم بود که موضوع «سعدی در دنیای غرب» را انتخاب کرده بود. به گفته وی «گلستان» نخستین اثری است که از زبان فارسی به یک زبان اروپایی ترجمه شده است و به قول گارس دو تاسی «سعدی یگانه نویسنده ایرانی است که در اروپا محبوبیت یافته است.»وی با تاکید بر این نکته که آلمانی ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها بیشترین ترجمه را از آثار سعدی داشته اند اظهار داشت: پس از ترجمه این آثار، سعدی بر شاعران و نویسندگان اروپایی تاثیر زیادی داشته است به طوری که «لافونتن» در قرن ۱۷ در آثارش به اقتباس از سعدی پرداخت، فورته در ۱۷۴۷ از حکایات سعدی بهره گرفت و سبک جدیدی در ادبیات اروپا بنیان نهاد هم چنان که «روکرت» تحت تاثیر غزل مولانا، ژانر جدیدی در اروپا پایه گذاری کرد . ویکتور هوگو نیز در رمان از شعر و کلام سعدی بهره مند شد تا جایی که خودش گفته است: «چه کنم که بتوانم کتابی بنویسم به نام گلستان که باد پاییز نتواند به اوراق آن دست یابد» وی در پایان به «مائده های زمینی» آندره ژید اشاره کرد که این کتاب با شعری از حافظ آغاز و با شعری از سعدی پایان می یابد و افزود: «امرسون» نویسنده صاحب نام آمریکایی که خود متاثر از سعدی بود می گوید: «زبان سعدی زبان همه اقوام و ملل است که مانند هومر، شکسپیر و سروانتس تازگی دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.